ورنهشتabutواژههای مصوب فرهنگستانبافتی که در کنار بافت قدیمتر قرار دارد، مانند کفی که از کنار به دیواری کهنتر متصل میشود
واهشتنلغتنامه دهخداواهشتن . [هَِ ت َ ] (مص مرکب ) وانهادن . واگذاشتن : گفت این جهان به جهانیان واهشتیم و آن جهان به بهشتیان . (تذکرة الاولیاء عطار).
واهشتنلغتنامه دهخداواهشتن . [هَِ ت َ ] (مص مرکب ) وانهادن . واگذاشتن : گفت این جهان به جهانیان واهشتیم و آن جهان به بهشتیان . (تذکرة الاولیاء عطار).
وانوشتنلغتنامه دهخداوانوشتن . [ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) دوباره نوشتن . مکرر نوشتن : آنقدر نوشت و وانوشت تا خوشنویس شد. (یادداشت مرحوم دهخدا). || استنساخ . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ورداشتنلغتنامه دهخداورداشتن . [ وَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول ، برداشتن . (ناظم الاطباء): زنبیل را وردار بگذار آن گوشه . (فرهنگ فارسی معین ). || ورداشتن جامه ؛ قناس داشتن آن . (یادد
ورشتادلغتنامه دهخداورشتاد. [ وَ رَ ] (اِ) بر وزن و معنی ورستاد است که وظیفه و روزمره باشد. (برهان ) (آنندراج ). وظیفه و مقرری و ورستاد. (ناظم الاطباء). رجوع به ورستاد شود.