ورللغتنامه دهخداورل . [ وَ رَ] (ع اِ) جانوری است مانند سوسمار به شکل بزرگتر ازکربسه ٔ درازدم خردسر، گوشت آن بسیار گرم و فربه کننده به قوت و سرگین آن جالی وضح و مالیدن پیه آن کل
قلعه ورلهلغتنامه دهخداقلعه ورله . [ ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) از قلعه های معروف اندلس است و داستان عجیبی دارد. رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 235 شود.
کینه ورلولغتنامه دهخداکینه ورلو. [ ن َ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قشلاقات است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
زبل الورللغتنامه دهخدازبل الورل . [ زِ لُل ْ وَ رَ ] (ع اِ مرکب ) سرگین وی مانند سرگین سوسمار، سفیدی چشم ببرد و زایل کند و موی بر داءالثعلب برویاند و سرگین ورل ، کلف ، و دع و قوبا را
قلعه ورلهلغتنامه دهخداقلعه ورله . [ ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) از قلعه های معروف اندلس است و داستان عجیبی دارد. رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 235 شود.