ورقةدیکشنری عربی به فارسیبرگ , کاغذ , روزنامه , مقاله , جواز , پروانه , ورقه , ورق کاغذ , اوراق , روي کاغذ نوشتن , يادداشت کردن , با کاغذ پوشاندن
چارخاللغتنامه دهخداچارخال . (اِ مرکب ) اصطلاحی در بازی ورق که بر یک برگ چار خال یا دو برگ دو خال یا بر دو برگ که یکی سه خال و دیگری تک خال است اطلاق شود. چارخال بازی نرد که چون کع
چهارلولغتنامه دهخداچهارلو. [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) اصطلاحی در بازی ورق . نام ورقی از اوراق بازی که بر آن چهار خال نقش شده باشد. (مرکب از چهار عددمابین سه و پنج ) + لو، که در اصطل
بانکلغتنامه دهخدابانک . (فرانسوی ، اِ) قسمی قمار با ورق . (یادداشت مؤلف ) نام نوعی قمار است با یک دست ورق بازی کنند و آن بدین ترتیب است که اول برگهای دارای خال دو و سه و چهار و
خوردنلغتنامه دهخداخوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص ) از گلو فرودادن و بلعیدن غذا و طعام و جز آن . (ناظم الاطباء). اوباریدن . بلع کردن . اکل . تناول . جاویدن چیزی جامد. (یادداشت مو
بازلغتنامه دهخداباز. (اِ) گشادگی میان هر دو دست را گویند چون از هم بگشایند و آنرا نیز بترکی قلاج خوانند و بعربی باع گویند. و به این معنی بازای فارسی هم آمده است . (برهان ) (دِم