ورق القصديردیکشنری عربی به فارسیجاي نگين , تراشه , ته چک , سوش , فلز ورق شده , ورق , سيماب پشت اينه , زرورق , بي اثرکردن , عقيم گذاردن , خنثي کردن , دفع کردن , فلز را ورقه کردن
ورقلغتنامه دهخداورق . [ وَ رِ ] (ع اِ) سیم مضروب .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، اوراق ، وِراق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) (رجل ...) مرد فرومایه ٔ ناکس . (منتهی الارب ).
ورقلغتنامه دهخداورق . [ وُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَورَق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ج ِ ورقاء. کبوتران . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء).
ورقلغتنامه دهخداورق . [ وَ ] (ع مص ) برگ آوردن درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). برگ بیاوردن درخت . (تاج المصادر بیهقی ). || برگ گرفتن از درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). برگ از درخت فرا گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
ورقلغتنامه دهخداورق . [ وَ / وِ / وُ رِ ] (ع اِ) سیم مضروب . سکه ٔ نقره . مسکوک سیمین . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). دراهم مضروبه . (از اقرب الموارد).
ورقفرهنگ فارسی عمید۱. کاغذ؛ برگ؛ واحد شمارش کاغذ.۲. هر نوع صفحۀ فلزی پهن و نازک: ورق آلومینیوم.۳. هریک از کارتهای مقوایی مصور و مستطیلشکل که برای هر نوع بازی قمار.۴. بازی قمار با کارتهای شکلدار: داشتند ورقبازی میکردند.۵. [قدیمی] برگ درخت.
دورقلغتنامه دهخدادورق . [ دَ / دُو رَ ] (معرب ، اِ) سبوی دسته دار. (ناظم الاطباء). سبوی گوشه دار. (آنندراج ) (منتهی الارب ). (از المعرب جوالیقی ص 145). || پیمانه ٔ شراب . ج ، دَوارِق . (ناظم الاطباء). پیمانه ٔ شراب و آن سه رط
دورقلغتنامه دهخدادورق . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگره ٔ بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. دارای 400 تن سکنه . آب آن از چشمه ٔ دورق تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دورقلغتنامه دهخدادورق . [ دَ رَ ] (اِخ ) قلعه ای است برجویی از دجله . (آنندراج ) (منتهی الارب ).شهری است به خوزستان و از آن شهر است بشیربن عقبه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). شهرکی است [ از خوزستان ]آبادان و خرم و توانگر و با نعمت بسیار و بر لب رودنهاده . (حدود العالم ). شهری است در خوزستان . ا
چشمه زورقلغتنامه دهخداچشمه زورق . [ چ َ م َ زَ رَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ای است اربابی مشهور به کنداب که متعلق بخوانین شاملو است . این آبادی در سمت شرقی ملایر و در دامنه ٔ کوه واقع شده ، قنات مختصری دارد و اغلب زراعتش دیمی است . در بهار هوایی خوش و باصفا دارد دارای مرتعی بسیار خ
خورقلغتنامه دهخداخورق . [ خ َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه ، واقع در شمال راه شوسه ٔ زاهدان . این دهکده در دامنه ٔ کوه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 262 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زر