ورشیملغتنامه دهخداورشیم . [ وَ ] (اِ) به معنی قسم و پاره و جزو باشد. چنانکه گویند ورشیم اول یعنی قسم اول و جزو اول . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ).- نخستین ورشیم نامه ؛ جزو
وشیمةلغتنامه دهخداوشیمة. [ وَ م َ ] (ع اِمص ) بدی و دشمنی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). گویند: بینهما وشیمة؛ ای کلام شر و عداوة. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). بدی
جزولغتنامه دهخداجزو. [ ج ُزْوْ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی جُزء. قطعه . پاره . حصه . بخش . ورشیم . قسمت . عضو. (ناظم الاطباء). بهر. لخت . برخ . کرسسه . شطر. پرگاله . (یادداشت
فرشیملغتنامه دهخدافرشیم . [ ف َ ] (اِ) قسم و جزو باشد چنانکه گوییم فرشیم اول و فرشیم دویم یعنی جزو اول و جزو دویم . (برهان ). ورشیم . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به ورشیم شود.
وشیمةلغتنامه دهخداوشیمة. [ وَ م َ ] (ع اِمص ) بدی و دشمنی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). گویند: بینهما وشیمة؛ ای کلام شر و عداوة. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). بدی