ورشتانلغتنامه دهخداورشتان . [ وُ رَ ] (اِ) تبدیل فرستادن است ، فاء و واء با یکدیگر بدل شده و در اصل فرستادن و فرشتان مخفف فرستادگان است یعنی پیغمبران و فرسته و فرشته نیز یک معنی د
ودرشتانلغتنامه دهخداودرشتان . [ وَ دَ ش ِ ] (اِ) ودرستان . (ناظم الاطباء). رجوع به مدخل قبل و رجوع به برروشنان شود.
ورتانلغتنامه دهخداورتان . [ وَ ] (اِخ ) شهری است بانعمت بسیار [ به آذرآبادگان ] و از وی زیلوها و مصلی نماز خیزد. (یادداشت مؤلف از حدود العالم ). رجوع به ورثان شود.
ورستانلغتنامه دهخداورستان . [ وَ رَ ] (اِ) امت پیغمبر را گویند مطلقاً از هر پیغمبر که باشد. (برهان ). پیرو پیغمبر و امت پیغمبر و ورشنان و حواری پیغمبر هر پیغمبری که باشد. وَرِستان
ودرشتانلغتنامه دهخداودرشتان . [ وَ دَ ش ِ ] (اِ) ودرستان . (ناظم الاطباء). رجوع به مدخل قبل و رجوع به برروشنان شود.
ورتانلغتنامه دهخداورتان . [ وَ ] (اِخ ) شهری است بانعمت بسیار [ به آذرآبادگان ] و از وی زیلوها و مصلی نماز خیزد. (یادداشت مؤلف از حدود العالم ). رجوع به ورثان شود.
ورستانلغتنامه دهخداورستان . [ وَ رَ ] (اِ) امت پیغمبر را گویند مطلقاً از هر پیغمبر که باشد. (برهان ). پیرو پیغمبر و امت پیغمبر و ورشنان و حواری پیغمبر هر پیغمبری که باشد. وَرِستان
ورستانلغتنامه دهخداورستان . [ وَ رِ ] (اِ) امت . (سروری ). امت پیغمبر. (آنندراج ) (برهان ). و به این معنی با شین نقطه دار و نون هم آمده است . (برهان )(آنندراج ). مصحف برروشنان . ر
ورشانلغتنامه دهخداورشان . [ وَ رَ ] (ع اِ) پرنده ای است که آن را به فارسی مرغ الهی گویند و آن کبوتر صحرایی است . (برهان ) (آنندراج ). قمری . (منتهی الارب ). ساق حرّ. (قاموس ). کب