ورسلغتنامه دهخداورس . [ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان کوهپایه ٔ بخش آبیک شهرستان قزوین . در 10هزارگزی حصار خروان . سکنه ٔ 327 تن و آب آن ازچشمه و در بهار از آب برف تأمین می شود. محص
ورسلغتنامه دهخداورس . [ وَ ] (ع اِ) اسپرک و آن گیاهی است شبیه سمسم و منبت آن بلاد یمن است و بس ،میکارند آن را و تا بیست سال باقی باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گیاهی ا
ورسلغتنامه دهخداورس . [ وَ / وَ رَ ] (اِ) مهار شتر. (انجمن آرا). مهار و آن ریسمانی و چوبی است که بربینی شتر کنند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مهاری که نعلبند بر لب س
ارویسلغتنامه دهخداارویس . [ اَرْ ] (اِ) تخته ای را گویند که فارسیان اسباب پرستش را بر بالای آن گذارند، به این معنی باشین نقطه دار هم بنظر آمده است . (برهان ). در اصطلاح زرتشتیان
ابیضلغتنامه دهخداابیض . [ اَ ی َ ] (اِخ ) یاابیض المدائن یا قصر ابیض . نامی است که عرب بقصر ساسانیان در مدائن داده اند. یاقوت گوید: او یکی از عجائب دنیا و تا زمان مکتفی برپای بو
طاق کسریلغتنامه دهخداطاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانه ٔ آن در محله
ولغتنامه دهخداو. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حر
عنبرلغتنامه دهخداعنبر. [ عَم ْ ب َ ] (ع اِ) نوعی از بوی خوش و آن سرگین ستور بحری است یا چشمه ای است آن را در آن . یا چیزی است که در قعر دریا خیزدو حیوانات بحری میخورد و میمیرد،