ورزیدهدیکشنری فارسی به انگلیسیaccomplished, athletic, conditioned, experienced, practiced, proficient, veteran
ورزیدهلغتنامه دهخداورزیده . [ وَ دَ / دِ ] (ن مف ) مواظب در کار. (ناظم الاطباء). کارکرده . || پیاپی انجام داده . (فرهنگ فارسی معین ). کسی را گویند که مواظبت و ممارست بسیار در کاری
پزشک بالینیclinicianواژههای مصوب فرهنگستانفرد ورزیده یا پزشکی که به مراقبت و درمان بیماران میپردازد