ورتلغتنامه دهخداورت . [ وَ ] (ص ) برهنه . (برهان ) (ناظم الاطباء). عریان .(برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). تهی از پوشش . به ضم اول هم به نظر آمده است . (برهان ) (آنندراج
ورتلغتنامه دهخداورت .[ وَ ] (حرف ربط مرکب ) مخفف و اگر ترا : ورت آرزوی لذت حسی بشناسدپیش آر ز فرقان سخن آدم و حوا.ناصرخسرو.
ورطدیکشنری عربی به فارسیبه نزاع انداختن , ميانه برهم زدن , دچار کردن , اشفته کردن , بدام انداختن , بغرنج کردن , گوريده شدن , خشمگين کردن , دلا لت کردن بر , گرفتار کردن , مشمول کردن , ب