ورافتادهلغتنامه دهخداورافتاده . [ وَ اُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) منسوخ . که باب نیست . از باب افتاده . از مد افتاده .
ورافتادنلغتنامه دهخداورافتادن . [ وَ اُ دَ ] (مص مرکب ) مستأصل شدن . از بیخ برکنده شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). مضمحل شدن . منقرض شدن . از بین رفتن . || از باب افتادن . دمُده شدن .
منسوخفرهنگ مترادف و متضاد۱. نسخ، نسخشده، باطلگردیده، فسخشده ۲. ازبینرفته، ورافتاده، نامتداول، نارایج، دمده ≠ رایج، مد
برافتادهلغتنامه دهخدابرافتاده . [ ب َ اُ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) افتاده . || منسوخ . دمده .ورافتاده . || مغلوب و ناتوان . (آنندراج ).مغلوب و عاجز و ناتوان . (ناظم الاطباء) : برقع عارض
منسوخلغتنامه دهخدامنسوخ . [ م َ ] (ع ص ) نیست گردانیده شده و ردکرده شده . (غیاث ). محوشده و نابودگشته و باطل شده و متروک گشته و موقوف شده . (ناظم الاطباء). نسخ شده . زائل شده . و
منقرضلغتنامه دهخدامنقرض . [ م ُ ق َ رِ ] (ع ص )بریده شونده و درگذرنده . (آنندراج ). بریده شونده . (غیاث ). انقراض یافته و درگذشته و بریده شده و قطعشده و نابود و منعدم . (ناظم الا
ورافتادنلغتنامه دهخداورافتادن . [ وَ اُ دَ ] (مص مرکب ) مستأصل شدن . از بیخ برکنده شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). مضمحل شدن . منقرض شدن . از بین رفتن . || از باب افتادن . دمُده شدن .