ودودلغتنامه دهخداودود. [ وَ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (ازغیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : با طلب چون ندهی ای حی ودودکز تو آمد جملگی جود و وجود. مولوی .دست حا
ودودلغتنامه دهخداودود. [ وَ ] (ع ص ) دوست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محب یا محبوب . (اقرب الموارد). دوستدار مطیعان . دوستدار. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی
پردرد و دودلغتنامه دهخداپردرد و دود. [ پ ُ دَ دُ ] (ص مرکب ) پرداغ و درد : گنه یکسر افکند سوی جهودتن خویش را کرد پردرد و دود.فردوسی .