ودقةلغتنامه دهخداودقة.[ وَ دِ ق َ ] (ع ص ) (عین ...) چشم ودق رسیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به ودق شود.
ودقةلغتنامه دهخداودقة. [ وَ ق َ ] (ع اِ) یکی وَدق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ودق شود.
ودقةلغتنامه دهخداودقة. [ وَ دَ ق َ ] (ع اِ) نقطه ٔ سرخ که بر چشم افتد. (مهذب الاسماء). آماسی باشد صلب بر طبقه ٔ ملتحمه و این آماس بعضی را اندر بن گوشه ٔ چشم باشد که سوی بینی است
ورقةدیکشنری عربی به فارسیبرگ , کاغذ , روزنامه , مقاله , جواز , پروانه , ورقه , ورق کاغذ , اوراق , روي کاغذ نوشتن , يادداشت کردن , با کاغذ پوشاندن
ذات الارانبلغتنامه دهخداذات الارانب . [ تُل ْاَ ن ِ ] (اِخ ) نام موضعی است ، عدی بن الرقاع راست :فذر ذا ولکن هل تری ضوء بارق و میضاً تری منه علی بعده لمعاتصعد فی ذات الارانب موهناًاذا
اقتراعدیکشنری عربی به فارسیورقه راي , مهره راي و قرعه کشي , راي مخفي , مجموع اراء نوشته , با ورقه راي دادن , قرعه کشيدن
ورقةدیکشنری عربی به فارسیبرگ , کاغذ , روزنامه , مقاله , جواز , پروانه , ورقه , ورق کاغذ , اوراق , روي کاغذ نوشتن , يادداشت کردن , با کاغذ پوشاندن