ودالغتنامه دهخداودا. [ وِ ] (اِخ ) وداس . بر مجموعه ٔ کتب مقدس چهارگانه ٔ هندوان اطلاق میشود. اول را ریگ مینامند، دوم یاجور، سوم ساما، چهارم اتاروان . کتاب مقدس براهمه و آن چهار جزو است و کهن ترین اثر ادبی هند به زبان سانسکریت است . (یادداشت مؤلف ). ودا یا وداس بر مجموعه ٔ کتب مقدس چهارگانه
ودافرهنگ فارسی عمیدکتاب مقدس هندوئیزم به زبان سنسکریت که پیش از مذهب بودایی وجود داشته و شامل دعاها و سرودهای مذهبی و عباراتی در توبه و استغفار است.
وداواژهنامه آزادوَداْ:(wada) در گویش گنابادی یعنی دادن ، بخشش کردن || پس دادن ، برگشت دادن || همخوابگی کردن
گودالغتنامه دهخداگودا. (اِخ ) شهری است از هلند که در کنار رودایسل قرار گرفته و 42400تن سکنه دارد. در این شهر بناهای باستانی یافت می شود. محصولات آن عبارت است از انواع پنیر و بدل چینی .
گودآلغتنامه دهخداگودآ. [ دِ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان بزرگ سومری که در سال 2500 ق . م . دولت سومر را رونق تازه ای داد و آنزان (یعنی مملکت عیلامیها) را مطیع کرد و به دادگری و عدالت پرداخت و معابدو ابنیه ٔ جدید ساخت و مصالح آن را از شامات ، عربستان و عیلام ط
وداءلغتنامه دهخداوداء. [ وَ دَءْ ] (ع اِمص )هلاکی . (منتهی الارب ). هلاک . || (مص ) سپری گردیدن اخبار بر کسان و منقطع شدن . (اقرب الموارد).
وداءلغتنامه دهخداوداء. [ وَدْءْ ] (ع مص ) برابر کردن . || به بدی و زشتی فراگرفتن کسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برآوردن اسب نره را تا کمیز اندازد یا بر ماده جهد. (منتهی الارب ). برآوردن اسب نره را برای کمیز انداختن یا برای برجستن بر ماده . (آنندراج ). || یقال : دانی ؛ یعنی بگذار مرا. (م
وضاءلغتنامه دهخداوضاء. [ وِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وضی ٔ، به معنی خوب و پاکیزه روی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وضی ٔ شود.
وداقلغتنامه دهخداوداق . [ وِ ](ع اِمص ) آزمندی گشن . یقال : بها وداق . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وَداق شود.
وداقلغتنامه دهخداوداق . [ وَ ] (ع مص ) خواهش گشن کردن ستور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ودق . ودقان . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
وداءلغتنامه دهخداوداء. [ وَ دَءْ ] (ع اِمص )هلاکی . (منتهی الارب ). هلاک . || (مص ) سپری گردیدن اخبار بر کسان و منقطع شدن . (اقرب الموارد).
وداءلغتنامه دهخداوداء. [ وَدْءْ ] (ع مص ) برابر کردن . || به بدی و زشتی فراگرفتن کسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برآوردن اسب نره را تا کمیز اندازد یا بر ماده جهد. (منتهی الارب ). برآوردن اسب نره را برای کمیز انداختن یا برای برجستن بر ماده . (آنندراج ). || یقال : دانی ؛ یعنی بگذار مرا. (م
ودائعلغتنامه دهخداودائع. [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ودیع، به معنی عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ودیع شود. || ج ِ ودیعة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به معنی زنهار و امانت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به ودیعه شود. امانتها و هرچه که در نزد کسی بطور امانت گ
وداقلغتنامه دهخداوداق . [ وِ ](ع اِمص ) آزمندی گشن . یقال : بها وداق . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وَداق شود.
وداقلغتنامه دهخداوداق . [ وَ ] (ع مص ) خواهش گشن کردن ستور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ودق . ودقان . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
وداءلغتنامه دهخداوداء. [ وَ دَءْ ] (ع اِمص )هلاکی . (منتهی الارب ). هلاک . || (مص ) سپری گردیدن اخبار بر کسان و منقطع شدن . (اقرب الموارد).
وداءلغتنامه دهخداوداء. [ وَدْءْ ] (ع مص ) برابر کردن . || به بدی و زشتی فراگرفتن کسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برآوردن اسب نره را تا کمیز اندازد یا بر ماده جهد. (منتهی الارب ). برآوردن اسب نره را برای کمیز انداختن یا برای برجستن بر ماده . (آنندراج ). || یقال : دانی ؛ یعنی بگذار مرا. (م
ودائعلغتنامه دهخداودائع. [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ودیع، به معنی عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ودیع شود. || ج ِ ودیعة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به معنی زنهار و امانت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به ودیعه شود. امانتها و هرچه که در نزد کسی بطور امانت گ
خوش سودالغتنامه دهخداخوش سودا. [ خوَش ْ / خُش ْ س َ / سُو ] (ص مرکب ) خوش معامله . خوش دادو ستد. خوش حساب . || خوش تخیل . خوش پندار.
زودالغتنامه دهخدازودا. (ق مرکب ) بمعنی نزدیک است . (آنندراج ). به زودی و به تعجیل و به سرعت . و زودا که ؛ عنقریب و بزودی و به همین زودی و هرچه زودتر. (ناظم الاطباء). بسی زود. چه بسیار زود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نیک و بد این عالم پیش و پس کار اوزودا که تو
ریگ ودالغتنامه دهخداریگ ودا. [ وِ ] (اِخ ) جزو اول از چهار جزو «ودا» کتاب مقدس برهمنان ، قدیمترین اثر ادبی هندی به زبان سنسکریت است . (یادداشت مؤلف ). وداس مجموعه ٔ کتب مقدس و «ریگ » نخستین کتاب مجموعه ٔ مزبور می باشد که خود مجموعه ای از ادعیه و سرودهای منظوم دینی است . از مطالعه ٔ ریگ ودا به ت
سنگ سودالغتنامه دهخداسنگ سودا. [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالافروج : بهر پای خود کسی آخر بدستم میگرفت گر در این گرمابه من هم سنگ سودا بودمی . حاجی محمدجان قدسی (از آنندراج ).کوه کن افشرده هرگه سوزن مژگان خویش بیستون را
سنگ یهودالغتنامه دهخداسنگ یهودا. [ س َ گ ِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجر الیهود. رجوع به همین کلمه شود.