ودلغتنامه دهخداود. [ وَ ] (ص ) به معنی رد است که حکیم عاقل و دانشمند باشد. || گرم در مقابل سرد. (برهان ) (ناظم الاطباء). || بد. مقابل خوب . (فرهنگ فارسی معین ).
ودلغتنامه دهخداود. [ وَدد ] (ع مص ) وِداد. وَداد. ودادة. مودة. مَودِدَة. دوست داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). || آرزو بردن . (از منتهی الارب ) (تاج
ودلغتنامه دهخداود. [ وَدد / وُدد ] (اِخ ) نام بتی است . (مهذب الاسماء). نام بت قوم نوح (ع ). (منتهی الارب ). نام بتی که از قوم نوح مانده بود و عرب آن را میپرستیدند. (ترجمان عل
ودلغتنامه دهخداود. [ وِدد ] (ع اِ) دوست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) دوست داشتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). || آرزو داشتن . (ناظم الاطبا
تودولغتنامه دهخداتودؤ. [ ت َ وَدْ دُءْ ] (ع مص ) برابر شدن بر کسی زمین و یافراگرفتن آن و یا ویران کردن و یا بشکستن : تودأت علیه الارض . || منقطع گردیدن و پنهان شدن اخبار از کس
وَدُّواْفرهنگ واژگان قرآندوست داشتند-آرزو كردند(ود نوع خاصي از حب است و آن حبي است که آثار و پيآمدهايي آشکار دارد )
وداکلغتنامه دهخداوداک . [ وَدْ دا ] (ع ص ) چربش فروش . (مهذب الاسماء) (از المنجد). فروشنده ٔ چربی . رجوع به ودک شود.