وحیلغتنامه دهخداوحی . [ وَح ْی ْ ] (ع اِ)آواز که در مردم و غیر آنان باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اشارت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (آنن
وحیلغتنامه دهخداوحی . [ وَ حا ] (ع اِ) آواز مردم و جز آن که دراز و خفی باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). وحاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شتاب . (منتهی
وهیلغتنامه دهخداوهی . [ وَهَْی ْ ] (ع مص ) کفیده و شکافته شدن مشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دریده شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || سست
وهیلغتنامه دهخداوهی . [ وُ هی ی ] (ع اِ) ج ِ وَهْی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به وهی شود.
وحیداً فریداًلغتنامه دهخداوحیداً فریداً. [ وَ دَن ْ ف َ دَن ْ / دا ] (ع ق مرکب ) تنها و یگانه . یکه و تنها.
وَحْيِنَافرهنگ واژگان قرآنوحی کردن ما - وحی ما (وحي در اصل به معناي اشاره سريع است البته اشاره اي از جنس کلام و به صورت رمزگويي .به همين جهت ازاين كلمه در القاي معنا به نحو پوشيده از اغي