وحدانلغتنامه دهخداوحدان . [ وُ ] (اِ) مقابل شایگان . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بود الحق «تا»ی چند دیگر از وحدان ولیک چون ممات و چون قنات و چون زدات و چون عذات گفتم آخر شایگان خوش ب
وحدانلغتنامه دهخداوحدان . [ وُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ واحد.(اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). به معنی یکی . (آنندراج ). رجوع به واحد شود.
وهدانلغتنامه دهخداوهدان . [ وِ ] (ع اِ) ج ِ وهد، به معنی زمین پست و هموار. (از منتهی الارب ). رجوع به وهد شود.
وحدانیلغتنامه دهخداوحدانی . [ وَ نی ی ] (ع ص ) آنکه تنهایی گزیند و از مردم دوری کند. (المنجد). مفارقت کننده از جماعت و منفرد به نفس . (اقرب الموارد).
وحدانیتلغتنامه دهخداوحدانیت . [ وَ نی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) احدیت . حالت یگانه . (اقرب الموارد) (المنجد). یکتایی . یگانگی . تنهایی و یگانگی و وحدت . (ناظم الاطباء): قسم به وحدا
وحدانیلغتنامه دهخداوحدانی . [ وَ نی ی ] (ع ص ) آنکه تنهایی گزیند و از مردم دوری کند. (المنجد). مفارقت کننده از جماعت و منفرد به نفس . (اقرب الموارد).
وحدانیتلغتنامه دهخداوحدانیت . [ وَ نی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) احدیت . حالت یگانه . (اقرب الموارد) (المنجد). یکتایی . یگانگی . تنهایی و یگانگی و وحدت . (ناظم الاطباء): قسم به وحدا
لا اله الا اللهواژهنامه آزادجمله ای که نشان از وحدانیت خداوند دارد و یکی از عبارات شهادتین مسلمانان است
صفات خداوندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب خداوند، وحدانیت، یکتایی، یگانه بودن اسماء حُسنیٰ، اسم اعظم، نامهاو صفات خداوند: واحد، یکتا، یگانه، صمد، رحمان، بخشاینده، رحیم، بخشایشگر، غفار، مهرب
توحیدفرهنگ مترادف و متضاد۱. اقرار به یگانگی خدا کردن، ایمان به وحدانیت خدا داشتن، به یکتاییخدا ایمان آوردن، خدا را یگانه دانستن ۲. یکیشمردن ۳. یگانه کردن، یگانه دانستن