وجیزةلغتنامه دهخداوجیزة. [ وَ زَ ] (ع ص ) مؤنث وجیز. ملخص . کوتاه . خلاصه . موجز. رجوع به وجیز شود.
وجیهفرهنگ مترادف و متضاد۱. جمیل، خوشگل، زیبارو، زیبا، صبیح، قشنگ ۲. رئیس، سرکرده، مهتر ۳. معتبر، مقبول، موردتوجه، وجیهالمله، ≠ زشت
وجیمةلغتنامه دهخداوجیمة. [ وَ م َ ] (ع ص ) علف و گندم آفت رسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد از قاموس ).
وجیزةلغتنامه دهخداوجیزة. [ وَ زَ ] (ع ص ) مؤنث وجیز. ملخص . کوتاه . خلاصه . موجز. رجوع به وجیز شود.
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن بکر کوفی . ثقة است . نجاشی گوید: کتابی دارد که ما آنرا بوسیله ٔ ابراهیم بن سلیمان از وی روایت کنیم در خلاصه ٔ علامه و رجال ابن داود
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سعد احوص اشعری قمی . شیخ طوسی در رجال وی را در عداد اصحاب رضا (ع ) شمرده و ثقة دانسته . علامه ٔ حلّی در خلاصةالاقوال و صاحبان کتاب ا
حسین یمنیلغتنامه دهخداحسین یمنی . [ ح ُ س َ ن ِ ی َ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن محمد معروف به ابن اهدل و ملقب به بدرالدین . متوفی در 855 هَ . ق . او راست : الاشارة الوجیزه و مختصر
کناشلغتنامه دهخداکناش . [ ک ُن ْ نا ] (ع اِ) خلاصه . ملخص . تلخیص . اختصار. وجیزه : کناش فخر رازی . و شاید به معنی اصول باشد و شاید به معنی مطالبی بی سامان و بی ترتیب در کتابی ن