وجناتلغتنامه دهخداوجنات . [ وَ ج َ ] (ع اِ) ج ِ وجنة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار). ج ِ وجنه که به معنی رخساره ٔ آدمی باشدو موی ریش در آنجا نمیروید و آن پهلوی بینی و زیر
وجعاتلغتنامه دهخداوجعات . [ وَ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وجعة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). رجوع به وجعة شود. || ج ِ وَجِع. (منتهی الارب ). رجوع به وجع شود.
وجناءلغتنامه دهخداوجناء. [ وَ ] (ع ص ) شترماده ٔ سخت و استواراندام ، این مأخوذ از وجین است و گویند وجناء ناقه ٔ بزرگ وجنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم
سرووضعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی تیپ، قیافه، ظاهر، چهره، رو، صورت حرکات، وجنات، رفتار جلوه، منظره▲ تریپ
پک و پوزفرهنگ انتشارات معین(پَ کُ پُ) (اِمر.) (عا.) 1 - ریخت ، شکل ، هیأت ظاهری ، وجنات (زشت )، بد پک وپوز. 2 - دهان و اطراف آن .
بی زبانیلغتنامه دهخدابی زبانی . [ زَ ] (حامص مرکب ) خاموشی . (ناظم الاطباء). سکوت : چون مرا آفت ز گفتن میرسدبی زبانی بر زبان خواهم گزید. خاقانی .لیکن بحساب کاردانی بی غیرتی است بی ز
فوارةلغتنامه دهخدافوارة. [ ف َوْ وا رَ ] (ع اِ) چشمه ٔ آب . || مغاکچه ٔ برسوی ران اسب تا شکم که استخوانی نپوشد آنرا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بعضی گویند که صیغه ٔ مبالغه