وجدانلغتنامه دهخداوجدان .[ وُ ] (ع اِ) ج ِ وجید، به معنی زمین هموار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وجید شود. || (مص ) گمشده یافتن . (منتهی الارب ).
وجدانلغتنامه دهخداوجدان . [ وِ ] (ع مص ) وجود. وجد. گم شده را یافتن . (ناظم الاطباء). یافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || خشم گرف
وژدانواژهنامه آزادوژدان املای درست واژه وجدان است که به عربی نوشته شده است.این واژه در اصل یک واژه در زبان کردی است که از دو بخش تشکیل شده است:بخش نخست:"وژ" به معنای خود و بخش دو
وجدان اخلاقیmoral conscience, conscienceواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آگاهی یا ملکه یا قوه یا ندای درونی در انسان که جنبة شهودی و بیواسطه دارد و بهکمک آن دربارة درست و نادرست اخلاقی قضاوت میکنیم
وجدان اقتدارمدارauthoritarian conscienceواژههای مصوب فرهنگستانسنخی از وجدان که جهتگیری آن براساس ترس از اقتداری بیرونیشده یا درونیشده است
وجدان فردمدارhumanistic conscienceواژههای مصوب فرهنگستانسنخی از وجدان که نه براساس ترس از اقتدار بیرونی بلکه با معیارهای فردی هدایت میشود