وجارلغتنامه دهخداوجار. [ وِ / وَ ] (ع اِ) گله ٔ کفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای گرگ و کفتار. (دهار) (مهذب الاسماء). سوراخ کفتار و جز آن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء)
وجارشلغتنامه دهخداوجارش . [وِ رِ ] (هزوارش ، اِمص ) به لغت ژند و پاژند به معنی گدازش و کاهیدن و ضعیف و لاغر شدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). گدازش و کاهش و ضعف و لاغری . (ناظم الاط
وجارشلغتنامه دهخداوجارش . [وِ رِ ] (هزوارش ، اِمص ) به لغت ژند و پاژند به معنی گدازش و کاهیدن و ضعیف و لاغر شدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). گدازش و کاهش و ضعف و لاغری . (ناظم الاط
اوجرةلغتنامه دهخدااوجرة. [ اَ ج ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ وِجار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ وَجار. (ناظم الاطباء). رجوع به وجار شود.
عذیبةلغتنامه دهخداعذیبة. [ ع ُ ذَ ب َ ] (اِخ ) آبی است بین ینبع وجار. (جار شهری است بر دریا نزدیک مدینه ) و گفته شده است دهی است بین جار و ینبع. (از معجم البلدان ).