وجلغتنامه دهخداوج . [ وَج ج ] (اِخ ) (یوم ...) روزی است تاریخی و در طایف بین ثقیف و خالدبن هوذه اتفاق افتاد. رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.
وجلغتنامه دهخداوج . [ وَج ج ] (اِخ ) وادیی است در طایف .یکی از جنگهای پیغمبر در این مکان بوده است . (از معجم البلدان ). وادیی است به طائف یا طائف کذا فی الشمس و یا شهری است در
وجلغتنامه دهخداوج . [ وَج ج ] (ع اِ) سنگخوار. (منتهی الارب ). مرغ قطا. (اقرب الموارد). مرغ سنگخوار. (ناظم الاطباء). || شترمرغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). |
وژلغتنامه دهخداوژ. [ وَ ] (اِ) خشم و قهر و غضب . || کین و کینه . || عداوت و دشمنی . || گیاه خولنجان . (ناظم الاطباء).
وِجّگویش بختیاریاختیار، اراده (فقط براى بدن و اعضاى آن کاربرد دارد) dassom be vejjom nid>:دستم به اختیارم نیست، دستم به ارادهام حرکت نمىکند> .
وج ءلغتنامه دهخداوج ء. [ وَج ْءْ ] (ع ص ) وجا. وجاء. (ماء...) آب بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).آب بد و بی خیر. (ناظم الاطباء). || (مص ) زدن : وجأه بالید والسکین وجاءً؛
وج ءلغتنامه دهخداوج ء. [ وَج ْءْ ] (ع ص ) وجا. وجاء. (ماء...) آب بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).آب بد و بی خیر. (ناظم الاطباء). || (مص ) زدن : وجأه بالید والسکین وجاءً؛
توجولغتنامه دهخداتوجؤ. [ ت َ وَج ْ ج ُءْ ] (ع مص ) به دست و به کارد زدن ، یقال : توجأه بالید و السکین توجؤاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). با کارد و دست زدن ب
وجهلغتنامه دهخداوجه . [ وَج ْه ْ ] (ع اِ) رو و چهره . (غیاث اللغات ). روی و چهره . روی و صورت و هیأت و پیکر و سیما و دیدار و شکل و نمایش . (ناظم الاطباء). روی مردم و هرچیزی .
وجابلغتنامه دهخداوجاب . [ وَج ْ جا ] (ع ص ) ترسو. جبان . (اقرب الموارد). سخت گول بددل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || قلب وجاب ، کثیرالخفوق . (اقرب الموارد).