وثملغتنامه دهخداوثم . [ وَ ] (ع مص ) شکستن چیزی را و کوفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به سُم درخستن اسب زمین را. || خون آلود کردن سنگریزه پای را. (منتهی الا
وثملغتنامه دهخداوثم . [ وَ ث َ ] (ع مص ) کم علف گردیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) کمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کمی و قلت و تنگی . (ناظم الاطباء)
وصملغتنامه دهخداوصم . [ وَ ص َ ] (ع اِ) بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرض . (اقرب الموارد). بیماری و مرض . (ناظم الاطباء).
وصملغتنامه دهخداوصم . [ وَ ] (ع اِ) شکاف چوبی بی جدایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گره چوب . || شکاف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد
وصملغتنامه دهخداوصم . [ وَ ] (ع مص ) به شتاب بستن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بستن چیزی را به سرعت . (از اقرب الموارد). || شکافتن چوبی بی جدایی . (منتهی
وسملغتنامه دهخداوسم . [ وَ ] (ع مص ) نشان کردن و داغ نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). داغ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || چیره شدن بر کسی د
واماندهگویش اصفهانی تکیه ای: vâmunda طاری: vâmunda طامه ای: vâmunda طرقی: vâmanda کشه ای: vâmanda نطنزی: vâmunda
پی گلواژهنامه آزادجایی که بهار بوده وافراد کوچ نشین برای چرای دام دران جان ساکن شدند وثمره ای که برایشان داشت پی(خانه) خود را دربهار زدند وبه پی گل معروف شد
ثمراتلغتنامه دهخداثمرات . [ ث َ م َ ] (ع اِ) ج ِ ثمرة. درختها. ثمره ها. میوه ها. بارها : کشتی حسنات وثمراتش بدرودی . منوچهری .چون نقاب خاک از چهره بگشاد [ دانه ] ...لاشک آنرا بپر
رقع یمانیلغتنامه دهخدارقع یمانی . [ رَ ع ِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گویند درختی است بقدر درخت گردکان ، و برگش مثل برگ درخت چنار وثمرش شبیه به انجیر بقدر انار و دانه ٔثمرش مانند
ضروسلغتنامه دهخداضروس . [ ض ُ ] (اِخ ) ذوضروس ؛ لقب شمشیر ذی کنعان حمیری که در آن نوشته بود «انا ذوضروس قاتلت ُ عاداً وثمود باست من کنت ُ معه و لم ینتصر». (منتهی الارب ).
باهلیلغتنامه دهخداباهلی . [ هَِ ] (اِخ ) ابوامامه ... صحابی است و از قبیله ٔ باهله از قیس غیلان . (منتهی الارب ). در جنگ صفین با علی بود و در سنه ٔ ست وثمانین (86) به مکه درگذشت