وثاقتلغتنامه دهخداوثاقت . [ وَ ق َ ] (از ع ، اِمص ) استواری : در وثاقت تحریر و لطف تقریر و دقت نظر بی نظیر. (قاضی نوراﷲ). رجوع به وثاقة شود.
وثیقتلغتنامه دهخداوثیقت . [ وَ ق َ] (از ع ، اِمص ) وثیقة. پیمان . عهدنامه : بفرمود شه تا وثیقت نوشت بدو داد و شد سوی بزم از بهشت . نظامی .- وثیقت نامه ؛ عهدنامه : خدایا چون گل ما
استواریفرهنگ مترادف و متضاداستحکام، استقامت، استقرار، پایداری، تایید، تثبیت، تحکیم، ثبات، ثبوت، حصانت، محکمی، مقاومت، وثاقت ≠ سستی، نااستواری
صالح الحدیثلغتنامه دهخداصالح الحدیث . [ ل ِ حُل ْ ح َ ] (ع ص مرکب ) (اصطلاح علم درایةالحدیث ) افاده ٔ مدح معتدٌبه کند و دور نیست که مفید وثاقت هم باشد. رجوع به صالح شود.
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن فضل بن یعقوب بن سعیدبن نوفل الحرث بن عبدالمطلب . شیخ طوسی وی را در عداد اصحاب باقر (ع ) و روایت او آورده است . و علامه در خلاصةالاقوال گوید: وی از کاظم (موسی بن جعفر (ع )) نیز روایت کند. برای اثبات وثاقت او مامقانی در تنقیح المقال بحثی دارد. رجوع به
ممدوحلغتنامه دهخداممدوح . [ م َ ] (ع ص ) ستوده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بستوده . ستوده . (دهار). || آنکه او را به شعر ستایش کرده اند. آنکه او را شاعر در شعرش ثنا گفته است . مقابل مذموم : در هر زبان به دانش ممدوح در هر دلی به جود محبب . <p class="auth
بزنطیلغتنامه دهخدابزنطی . [ ب َ زَ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن ابی نصر. عالمی شیعی از اصحاب موسی علیه السلام بود. کتاب الجامع و کتاب المسائل از اوست و نیز کتاب روایات اواز رضا علیه السلام است . (از الفهرست ابن الندیم ). مؤلف ریحانة الادب آرد: کنیت وی ابوجعفر یا ابوعلی و ازاکابر محدثین و علمای شیعه