وتینلغتنامه دهخداوتین . [ وَ ] (ع اِ) رگی که دل بدان آویخته است . (ناظم الاطباء). رگ دل و تن . (بحرالجواهر). رگ دل . (زمخشری ). رگ دل که هرگاه پاره گردد صاحبش می میرد. (مهذب الا
وطینلغتنامه دهخداوطین . [ وَ ] (ع اِ) آن رسن را که عماری بدان بازبندند به تازی وطین خوانند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). رجوع به منقطعالوطین شود.
وتنلغتنامه دهخداوتن . [ وَ ] (ع مص ) بر وتین کسی زدن . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
وتنلغتنامه دهخداوتن . [ وُ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ وتین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به معنی رگ دل . || ج ِ واتن . (المنجد). به معنی ثابت و پاینده در جای خود و آب روان
وتنلغتنامه دهخداوتن . [ وَ ] (ع مص ) بر وتین کسی زدن . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
وتنلغتنامه دهخداوتن . [ وُ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ وتین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به معنی رگ دل . || ج ِ واتن . (المنجد). به معنی ثابت و پاینده در جای خود و آب روان
موتونلغتنامه دهخداموتون . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از وتن . مردی که بریده بود رگ جان او. آن که جراحت بر رگ وتین وی رسیده باشد. (ناظم الاطباء). آن که وتین یعنی رگ درونی ملاصق قلب
نائطلغتنامه دهخدانائط. [ ءِ ] (ع ص ) نعت است از نوط. (اقرب الموارد). || (اِ) رگی است در پشت مازه . آن رگ که دل بدو آویخته بود از وتین .رگ پشت که زیر دو تندی پشت باشد. (منتهی الا