وتلغتنامه دهخداوت . [ وَ ] (اِ) وات . پوستین . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). رجوع به وات شود. || لباس پوستی . || سخن و وات و کلام . (ناظم الاطباء).
وتلغتنامه دهخداوت . [ وَت ت / وُت ت ] (اِ صوت ) بانگ قمری . (منتهی الارب ) (آنندراج ).وُتَّة مانند آن است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
وتلغتنامه دهخداوت . [ وِ ت ُ ] (لاتینی ، اِ) من مخالفم . وتو. در فارسی وتو کردن مستعمل است . رجوع به وتو شود.
وعد و وعیدلغتنامه دهخداوعد و وعید. [ وَ دُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) انذار و ترسانیدن کسی را از کردار و اعمال وی و نوید خیر و شر. (ناظم الاطباء) : ز توحید و قرآن و وعد و وعیدز تأیید و از رسمهای جدید. فردوسی .شب و روز در کار وعد و وعی
وتاوتلغتنامه دهخداوتاوت . [ وَ وِ ] (ع اِ) وساوس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وسوسه ها. (ناظم الاطباء).
وتالغتنامه دهخداوتا. [ وَ ] (ع اِ) ریم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریم و چرک . (ناظم الاطباء). || خون . || لای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گل سیاه چسبنده . (ناظم الاطباء).
وتائرلغتنامه دهخداوتائر. [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ وتیره بر وزن سفینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وتیره شود.
موتهلغتنامه دهخداموته . [ ت َ ] (اِخ ) زمینی است به شام . (منتهی الارب ،ماده ٔ م وت ). و رجوع به مؤته (از ماده ٔ م ٔت ) شود.
درنوشتهلغتنامه دهخدادرنوشته . [ دَ ن َ وَت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پیچیده . طی کرده : هم بر ورق گذشته گیرش واکرده و درنوشته گیرش .نظامی .
اصحاب العدل و التوحیدلغتنامه دهخدااصحاب العدل و التوحید. [ اَ بُل ْ ع َ ل ِ وَت ْ ت َ ] (اِخ ) لقبی بود که معتزله به خود دادند. رجوع به معتزله و اصحاب ِ واصل شود.
عظیم الترک و التبتلغتنامه دهخداعظیم الترک و التبت . [ ع َ مُت ْ ت ُ ک ِ وَت ْ ت ُب ْب َ ] (اِخ ) لقب ملک ختن بوده است . (حدود العالم ).
میتخةلغتنامه دهخدامیتخة. [ ت َ خ َ ] (ع اِ) چوبدستی . (منتهی الارب ، ماده ٔ وت خ ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مِتّیخَة. (منتهی الارب ).
وتاوتلغتنامه دهخداوتاوت . [ وَ وِ ] (ع اِ) وساوس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وسوسه ها. (ناظم الاطباء).
وتالغتنامه دهخداوتا. [ وَ ] (ع اِ) ریم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریم و چرک . (ناظم الاطباء). || خون . || لای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گل سیاه چسبنده . (ناظم الاطباء).
وتائرلغتنامه دهخداوتائر. [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ وتیره بر وزن سفینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وتیره شود.
دام عنکبوتلغتنامه دهخدادام عنکبوت . [ م ِ ع َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ابرکاکیا.تنیده ٔ عنکبوت . تسته ٔ جولاه . (آنندراج ) : در هر سری از هوای دل شور کسی است هر کس بدر کسی پی ملتسمی است بی روی تو مردمان چشمم در چشم گویی در دام عنکبوتی مگسی است .<p c
درازبروتلغتنامه دهخدادرازبروت . [ دِ ب ُ ] (ص مرکب ) آنکه بروتی دراز و طولانی دارد: رجل أسبل وسَبَلانی ّ و مُسَبَّل ؛ مرد درازبروت . (منتهی الارب ).
دراگوتلغتنامه دهخدادراگوت . [ دْرا / دِ ] (اِخ ) (در مآخذ اروپائی ) شهرت طورغود علی پاشا دریازن ترک . از 1553 م . بین دریازنانی که در دریای اژه به کشتی های ونیزی دستبرد می زدند، شهرت یافت . جنووائی ها در <span class="hl" dir="l