وبغلغتنامه دهخداوبغ. [ وَ ب َ ] (ع اِ) سپوسه ٔ سر. || بیماریی است که پشم شتررا بریزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وبغلغتنامه دهخداوبغ. [ وَ ] (ع مص ) عیب کردن و طعنه زدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وبغلغتنامه دهخداوبغ. [ وَ ب ِ ] (ع ص ) آنکه سرش سپوسه ناک باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).|| (رأس ...) سر سبوسه ناک . (ناظم الاطباء).
وبقلغتنامه دهخداوبق . [ وَ ب َ ] (ع مص ) وبوق . موبق . هلاک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
وبغةلغتنامه دهخداوبغة. [ وَ ب َ غ َ ] (ع اِ) فراهم آمدنگاه . (منتهی الارب ): وبغةالقوم ؛ فراهم آمدنگاه قوم و میانه ٔ آنها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
وبغةلغتنامه دهخداوبغة. [ وَ ب َ غ َ ] (ع اِ) فراهم آمدنگاه . (منتهی الارب ): وبغةالقوم ؛ فراهم آمدنگاه قوم و میانه ٔ آنها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سعدانلغتنامه دهخداسعدان . [ س َ ] (اِخ )موضعی است از شروان . (غیاث ) (آنندراج ) : هم خلیفه فیض وبغداد است هم فیض کفش دجله از سعدان و نیل از کردمان انگیخته .خاقانی .
خدیجةالسلجوقیهلغتنامه دهخداخدیجةالسلجوقیه . [ خ َ ج َ تُس ْ س َ قی ی َ ] (اِخ ) دختر داودبن میکائیل بن سلجوق . برادرزاده ٔ رکن الدوله طغرل بیک از سلسله ٔ سلاجقه ایران است . این زن معروف ب
عفیفةلغتنامه دهخداعفیفة. [ ع َ فی ف َ ] (اِخ ) دختر احمدبن عبداﷲ فارقانی اصفهانی . از زنان فاضل و محدث و فقیه بود. به سال 516 هَ . ق . متولد شد. و او آخرین کسی است که از عبدالواح
فتائل الرهبانلغتنامه دهخدافتائل الرهبان . [ ف َ ءِ لُرْ رُ ] (ع اِ مرکب ) نباتی است بقدر ذرعی ،تیره رنگ و مایل به سفیدی ، و برگش مانند برگ حنا و کوچکتر از آن ، گلش زرد و مجتمع و تخمش مان