وبطلغتنامه دهخداوبط. [ وَ ] (ع مص ) از مرتبه افکندن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). افکندن کسی را از مرتبه و درجه . (ناظم الاطباء). || بهره ٔ خسیس دادن . (منتهی الارب ) (آنن
وبطلغتنامه دهخداوبط. [ وَ ب َ ] (ع مص ) وباطة. سست رأی گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وباطة و وبوط شود.
وبتلغتنامه دهخداوبت . [ وَ ] (ع مص ) اقامت کردن . (از اقرب الموارد) (المنجد). جای گرفتن و مقیم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
زَهُوقاًفرهنگ واژگان قرآنهلاکت وبطلان(کلمه زهوق به معناي خروج به سختي ، و اصل آن بطوري که گفتهاند به معناي بيرون آمدن جان و مردن است )
وباطةلغتنامه دهخداوباطة. [ وَ طَ ] (ع مص ) وبط. وبوط. سست رأی گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).سست شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به وبط و وبوط شود.
طوفلغتنامه دهخداطوف . (ع اِ) اخذه بطوف رقبته وبطاف رَقبته ، و قد مر فی الصاد فی لغة الصوف . (منتهی الارب ). || زن گنده ٔ پیر. (اوبهی ). زنی را گویند که بغایت پیر و کهنه شده باش
کودکانهلغتنامه دهخداکودکانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بچگانه وبطور بچگی . (ناظم الاطباء). بچگانه . همچون طفلان . (فرهنگ فارسی معین ). چون کودکان . و رجوع به کودک شود.
وبوطلغتنامه دهخداوبوط. [ وُ ] (ع مص ) به معنی وباطة. (منتهی الارب ). سست رأی گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وبط و وباطة شود.