وبخدیکشنری عربی به فارسیسرزنش کردن , تنبيه کردن , شديدا ~انتقاد کردن , گله کردن از , غرغرکردن , تقبيح کردن , سخت مورد انتقاد قرار دادن , نکوهش کردن , ملا مت کردن
وبخةلغتنامه دهخداوبخة. [ وَ خ َ ] (ع اِمص ) اسم است توبیخ را. || العذلة المحرقه . (از اقرب الموارد) (المنجد). نکوهش و سرزنش و توبیخ و تهدید. (ناظم الاطباء).
آلوبخارالغتنامه دهخداآلوبخارا. [ ب ُ ](اِ مرکب ) آلوبخارایی . قسمی آلو برنگ سرخ و بطعم ترش یا میخوش که پوست آن را کَنند و در خیک یا ظروف دیگر کنند و بشهرها برند. اجاص . آلو خراسانی
وبخةلغتنامه دهخداوبخة. [ وَ خ َ ] (ع اِمص ) اسم است توبیخ را. || العذلة المحرقه . (از اقرب الموارد) (المنجد). نکوهش و سرزنش و توبیخ و تهدید. (ناظم الاطباء).