وبتلغتنامه دهخداوبت . [ وَ ] (ع مص ) اقامت کردن . (از اقرب الموارد) (المنجد). جای گرفتن و مقیم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
وبطلغتنامه دهخداوبط. [ وَ ] (ع مص ) از مرتبه افکندن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). افکندن کسی را از مرتبه و درجه . (ناظم الاطباء). || بهره ٔ خسیس دادن . (منتهی الارب ) (آنن
وبطلغتنامه دهخداوبط. [ وَ ب َ ] (ع مص ) وباطة. سست رأی گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وباطة و وبوط شود.
واْتَسیْدَگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی تشنگی در حد مرگ ، تشنگی مفرط ، خستگی زیاد بر اثر کار کردن یا راه رفتن
عوددیکشنری عربی به فارسیگل () گل يا سيمان مخصوص درزگيري وبتونه , حلقه لا ستيکي مخصوص دهانه بطري , مهروموم کردن , درزگيري کردن , عود زدن , عود
معبوددیکشنری عربی به فارسیبت , صنم , خداي دروغي , مجسمه , لا ف زن , دغل باز , سفسطه , وابسته به خدايان دروغي وبت ها , معبود
المکیلغتنامه دهخداالمکی . [ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سلطانیه بخش مرکزی شهرستان زنجان در 36 هزارگزی زنجان . کوهستان و سردسیر است . سکنه ٔ آن 329 تن شیعه اند وبترکی و فارس
اثرملغتنامه دهخدااثرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) فابجانی اصفهانی . صاحب کتاب اصبهان گوید: او یکی از علمای لغت است و از کسانی است که بلدان عراق را بپیمود و لغت و شعر گرد کرد وبتوسط علمای