وعوعلغتنامه دهخداوعوع . [ وَع ْ وَ ] (اِ صوت ) فریاد سگان . وغوغ . عوعو. واغ واغ . هاپ هاپ . آواز سگ . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هاف هاف : این سگان کرّند زَامرِ انصتوااز سفه وع
وعوعلغتنامه دهخداوعوع . [ وَع ْ وَ ] (ع اِ) شغال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || روباه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || دشت . (من
واواواژهنامه آزادواوا سخنی است که از روی تعجب و برای تحسین عملی یا کاری بر زبان می آید. در زبان عامیانه، معادل بارک الله، دمت گرم، ایوالله.
الوالغتنامه دهخداالوا. [ اَل ْ / اِل ْ ] (اِ) نام رستنیی است بغایت تلخ که در دواها بکار برند و آن مسهل بودو آنچه در سقوطره شود بهتر باشد. (فرهنگ جهانگیری ).صمغی دوایی است بسیار
والغتنامه دهخداوا. (اِ) به معنی پا: چاروا. چاروای . || با. ابا. به معنی آش یا مرادف باج (معرب )، در تحفه به معنی با آمده که ابا نیز گویند که آش باشد چون سکبا - سکوا. کبروا - ک
الوالغتنامه دهخداالوا. [ اَل ْ / اِل ْ ] (اِ) نام رستنیی است بغایت تلخ که در دواها بکار برند و آن مسهل بودو آنچه در سقوطره شود بهتر باشد. (فرهنگ جهانگیری ).صمغی دوایی است بسیار
والغتنامه دهخداوا. (اِ) به معنی پا: چاروا. چاروای . || با. ابا. به معنی آش یا مرادف باج (معرب )، در تحفه به معنی با آمده که ابا نیز گویند که آش باشد چون سکبا - سکوا. کبروا - ک
طویلغتنامه دهخداطوی . [ طَ وا ] (اِخ ) وادیی است به مکه . داودی گوید: آن ابطح است ، و چنین نیست که گفته . (معجم البلدان ).
طویلغتنامه دهخداطوی . [ طُ وا / طَ وا ] (اِخ ) ذوطوی ؛ موضعی است نزدیک مکه . شاعر گوید : اذا جئت اعلی ذی طوی قف و نادهاعلیک سلام اﷲ یا ربة الخدرهل العین ریا منک ام انا راجعبهم
طویلغتنامه دهخداطوی . [ طُ وا / طِ وا ] (اِخ ) نام وادیی که موسی علیه السلام بدان وادی کلام حق تعالی بیواسطه شنید. (مهذب الاسماء). وادیی است که آن را وادی ایمن و وادی مقدس گوین