واچیدنلغتنامه دهخداواچیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) به دست برچیدن چیزی را. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیده ها را برچیدن . چیده ها را جمع کردن . اشیاء منبسط و چیده را جمع کردن . || دانه به منقار چیدن مرغ . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || از هم باز کردن چیزی که با میل چیده و بافته باشند
گواژیدنلغتنامه دهخداگواژیدن . [ گ َ / گ ُ دَ ] (مص ) سرزنش کردن و طعنه زدن . (آنندراج ). ملامت کردن و سرزنش نمودن . (ناظم الاطباء).
وادیینلغتنامه دهخداوادیین . [ ی َ ] (اِخ ) (اِل ...) یاقوت گوید: این کلمه را به این صورت دیده ام ولی صحیح آن الوادیان است مگر آن را مانند «اندرین » و «نصیبین » بدانیم . و آن شهری است از کوههای سراة نزدیک شهرهای لوط. و قصد مجنون در این بیت همین شهر است : احب هبوط الوا
واییدنلغتنامه دهخداواییدن . [ دَ ] (مص ) بر وزن ساییدن ، ترجمه ٔ لزوم باشد. (از یادداشت های مرحوم دهخدا).
چیدن و واچیدنلغتنامه دهخداچیدن وواچیدن . [ دَ ن ُ دَ ] (مص مرکب ) اشیائی گرانبها به تناسب در جایها نهادن . به کاخال و ظروف واوانی مرتب و منتظم آراستن . به کاخال و زینتها مزین کردن .رجوع به چیده و واچیده شود. || منظم و مرتب کردن و سپس بر هم زدن و به هم ریختن : از آنکه کار جه
undoدیکشنری انگلیسی به فارسیلغو کردن، باطل کردن، خنثی کردن، بی اثر کردن، واچیدن، خراب کردن، بیابرو کردن، باز کردن
undoingدیکشنری انگلیسی به فارسیلغو کردن، باطل کردن، خنثی کردن، بی اثر کردن، واچیدن، خراب کردن، بیابرو کردن، باز کردن
undoesدیکشنری انگلیسی به فارسیخنثی می شود، باطل کردن، خنثی کردن، بی اثر کردن، واچیدن، خراب کردن، بیابرو کردن، باز کردن
unweavingدیکشنری انگلیسی به فارسیبازتاب دادن، از پیچیدگی دراوردن، بیرون اوردن، گره گشودن، وابافتن، واچیدن
unweavesدیکشنری انگلیسی به فارسیunweaves، از پیچیدگی دراوردن، بیرون اوردن، گره گشودن، وابافتن، واچیدن
چیدن و واچیدنلغتنامه دهخداچیدن وواچیدن . [ دَ ن ُ دَ ] (مص مرکب ) اشیائی گرانبها به تناسب در جایها نهادن . به کاخال و ظروف واوانی مرتب و منتظم آراستن . به کاخال و زینتها مزین کردن .رجوع به چیده و واچیده شود. || منظم و مرتب کردن و سپس بر هم زدن و به هم ریختن : از آنکه کار جه