واپسیلغتنامه دهخداواپسی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) عقب ماندگی : قافله شد، واپسی ما ببین ای کس ما، بی کسی ما ببین . نظامی .شانی از فرهاد ومجنون واپسی دون همتی است در قطار بختیان عشق پ
واپسیلغتنامه دهخداواپسی . [ پ َ ] (ص نسبی ) آخری . آخرین . واپسین : الهی به فریاد جانم رسی در آن دم که باشد دم واپسی .نزاری قهستانی (از دستورنامه چ روسیه ص 74).
verbalizeدیکشنری انگلیسی به فارسیواپسین، تبدیل به فعل کردن، وراجی کردن، بصورت شفاهی بیان کردن، لفاظی کردن