وانگهیلغتنامه دهخداوانگهی . [ گ َ ] (ق مرکب ) سپس . (یادداشت مرحوم دهخدا). پس . پس از آن . بعد : بدو گفت شیرین که دادم نخست بده وانگهی جان من پیش تست . فردوسی .چرخش ز زرِّ زرد کنی
وانگهلغتنامه دهخداوانگه . [ گ َه ْ ] (ق مرکب ) آنزمان . || بعلاوه : وانگه بغلی نعوذ باﷲمردار در آفتاب مرداد.سعدی .
وانگریستنلغتنامه دهخداوانگریستن . [ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بازنگریستن . به دقت نگریستن . (ناظم الاطباء).
پای بستفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= پابست: ◻︎ اول اندیشه وآنگهی گفتار / پایبست آمدهست و پس دیوار (سعدی: ۵۶)، ◻︎ خواجه در بند نقش ایوان است / خانه از پایبست ویران است (سعدی: ۱۵۰).