وانموددیکشنری فارسی به انگلیسیact, affectation, appearance, coloring, counterfeit, dissemblance, feint, fiction, front, impersonation, make-believe, pose, pretense, representation, show, sim
وانمودلغتنامه دهخداوانمود. [ ن ُ / ن ِ /ن َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) وانمودن . || بیان . اظهار. اقرار. اثبات . تعبیر. شرح . (ناظم الاطباء). || نشان دادن چیزی برخلاف حقیقت .