وامدهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ت] وامدهنده، مربوط بهوام وامده، سرمایهگذار، سپردهگذار، طلبکار، داین، بستانکار بهوامداده، عاریه، نسیه، کرایهای، قرضی تنزیلخور، مقرض
وامدهندة واپسینlender of last resort, LOLRواژههای مصوب فرهنگستاننهادی، معمولاً بانک مرکزی هر کشور، که در شرایط بحرانی بهعنوان تأمینکنندة نهایی اعتبار بانکها عمل میکند
ؤاملغتنامه دهخداؤام . [ وِ آ ] (ع مص ) موأمة. سازواری نمودن کسی را یا مباهات کردن با وی . در مثل گویند لولا الوئام لهلک الانام ؛ یعنی اگر موافقت در میان مردم نبودی از جدال و
مداینلغتنامه دهخدامداین . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) وام دهنده و وام خواهنده . (آنندراج ). وام دار. قرض دار. (ناظم الاطباء).