وامیارلغتنامه دهخداوامیار. (ص مرکب ) غریم . (یادداشت مرحوم دهخدا): عاد ظالم هارب من غریم ؛ مردی نباشد که از وامیار بگریخته باشد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ص 26).
واْیارْدَگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی پاک کردن ، خراشیدن ، خراش دادن ، جدا کردن ، از بین بردن اثر چیزی از روی چیزی
وامدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدهکار، غارم، قرضدار، مدیون، مقروض ۲. بستانکار، رهین، طلبکار، متشکر، مرهون ≠ طلبکار