واشل الرأیلغتنامه دهخداواشل الرأی . [ ش ِ لُرْ رَءْی ْ ] (ع ص مرکب ) ضعیف رأی . سست رأی . (از اقرب الموارد).
جد و جهدلغتنامه دهخداجد و جهد. [ ج ِدْ دُ ج َ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) سعی و کوشش . پشت کار. فعالیت : وامی ست بزرگ شکر او برتوبگذار بجد و جهد وامش را. ناصرخسرو.و در مکاسب جد و جهد ل
بی نمازلغتنامه دهخدابی نماز. [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نماز) آنکه نماز نکند. تارک الصلوة. (یادداشت مؤلف ). آنکه نماز نگزارد. که نماز نگزارد : این یکی آلوده تن و بی نمازو آن دگری
وام دارلغتنامه دهخداوام دار. (نف مرکب ) مدیون . (منتهی الارب ). غریم . (منتهی الارب ) (دهار). غارم . (دهار). مدان . مدین . (منتهی الارب ). کسی که دارای دین و قرض باشد. (ناظم الاطبا
بزرگلغتنامه دهخدابزرگ . [ ب ُ زُ ] (ص ) ضد خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). ضد کوچک . (آنندراج ). نقیض کوچک . (ناظم الاطباء) (برهان ). مقابل کوچک ، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ری
جدلغتنامه دهخداجد. [ ج ِدد ] (ع مص ) کوشیدن در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوشش در کار را میگویند. (شرح قاموس ). کوشیدن . (مصادر زوزنی ). فعالیت کردن . سعی کردن : نگاه ب