والهلغتنامه دهخداواله . [ ل ِه ْ ] (ع ص ) حیران و بی خود و سرگشته از افراط در عشق و محبت . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (جهانگیری ). شیفته و سرگشته در عشق . مفتون . (غیاث اللغ
شیدا کردنلغتنامه دهخداشیدا کردن . [ ش َ / ش ِک َ دَ ] (مص مرکب ) شیفته و واله ساختن : ناله ٔ بلبل سحرگاهان و باد مشکبوی مردم سرمست را کالیوه و شیدا کند. منوچهری . || آشفته و بی خرد و
infatuateدیکشنری انگلیسی به فارسیفریب دادن، شیفته و شیدا شدن، از خود بیخود کردن، واله و شیفته، از خود بی خود
طایر جرفادقانیلغتنامه دهخداطایر جرفادقانی . [ ی ِ رِ ج ُ دَ ] (اِخ ) هدایت آرد: نام شریفش آقا سیدمحمد از فضلای آن بلد، سیدی با ذوق و عرفان ، و با شوق و ایمان بوده در سفر مکه ٔ معظمه رحلت
رحیمیلغتنامه دهخدارحیمی . [ رَ ] (اِخ ) آذر بیگدلی گوید: اسمش عبدالرحیم خان معروف به خان خانان فرزند بهرام خان بهارلو ترکمان بود. و به هندوستان رفت . رحیمی جوانی مستعد بود. اکثر