والجلغتنامه دهخداوالج . [ ل ِ ] (ع ص ) درآینده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ولوج . رجوع به ولوج شود.
والجهلغتنامه دهخداوالجه . [ ل ِ ج َ ] (اِخ ) شهری است در طخارستان ، شاید همان والج باشد. (از معجم البلدان ).
والجةلغتنامه دهخداوالجة. [ ل ِ ج َ ] (ع اِ) سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آن درد که بگیرد مردم را. (مهذب الاسماء). درد دندان و درد شکم یا ریش غربیلک یا نوعی
واج واجگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی بدون تصمیم ، ناچار ایستادن ، خیره خیره نگاه کردن ، بدون واکنش بودن
والجهلغتنامه دهخداوالجه . [ ل ِ ج َ ] (اِخ ) شهری است در طخارستان ، شاید همان والج باشد. (از معجم البلدان ).
والجةلغتنامه دهخداوالجة. [ ل ِ ج َ ] (ع اِ) سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آن درد که بگیرد مردم را. (مهذب الاسماء). درد دندان و درد شکم یا ریش غربیلک یا نوعی
حُمِلَتِفرهنگ واژگان قرآنحمل شد (منظور از حمل شدن زمين و جبال در جمله "حُمِلَتِ ﭐلْأَرْضُ وَﭐلْجِبَالُ "اين است که قدرت الهي برزمین و کوهها احاطه مييابد)
کافیلغتنامه دهخداکافی . (اِخ ) لقب شیخ محمدبن یوسف . او راست «الحصن والجنة علی عقیدة اهل السنة» شرحی است بر کتاب غزالی در پند و نصیحت و در 1324 در بولاق ضمیمه السیف الیمانی طبع
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن جنید العبدی . اسماعیلی او را در زمره ٔ صحابه آورده و از او روایت کرده اند که گفت پیغمبر (ص ) مرا فرمود: «ایاکم والجدال فان الجدال لایدل