والاییلغتنامه دهخداوالایی . (حامص ) والائی .رفعت . بلندی . عظمت . (ناظم الاطباء). بزرگواری . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بلندپایگی . بزرگی . (آنندراج ).
والاییدیکشنری فارسی به انگلیسیdignity, elevation, esteem, excellence, finish, honor, lordship, magnitude, sedateness, sovereignty, sublimity, superiority, uplift, worth
والالغتنامه دهخداوالا. (اِخ ) ابوطیب (سید... خان )مدراسی از پارسی گویان هندوستان است . به سال 1190 هَ.ق . در قصبه ٔ رحمت آباد مدراس تولد یافت . او راست :چو شعله ای که کند شمع کشته را روشن حیات تازه دهد عشق او روان مرا. #ف
والالغتنامه دهخداوالا. (اِخ ) علینقی میرزا قاجار فرزند فتحعلی شاه متخلص به والا از شعرای قرن سیزدهم هجری است . رجوع به فرهنگ سخنوران ص 641 شود.
والالغتنامه دهخداوالا. (اِخ ) محمدعلی میرزا قاجار فرزند فتحعلی شاه از شعرای قرن سیزدهم هجری است . او راست :شکوه ٔ شام غمش گفتم به محشر سر کنم ساعتی افزون نبود آنهم به صد غوغا گذشت یک دو روزی پیش و پس بد ور نه از دور سپهربر سکندر نیز بگذشت آنچه بردارا گذشت .پسندم هرچه صیادم
والالغتنامه دهخداوالا. (اِخ ) مرتضی قلی بیک به روایت مؤلف صبح گلشن به هندوستان رسیده به ملازمت والای نواب سربلندخان سربلندی یافت و در آخر عمر به ملک بنگاله شتافته از آنجا به عالم بالا شتافت .» او راست :در سینه ام ز جور تو ظالم دلی نماندجز بیدلی به مزرع من حاصلی نماند.(از تذکره ٔ
والالغتنامه دهخداوالا. (اِخ ) میرزا ضیاءالدین حسین بدخشانی مخاطب به اسلام خان و متخلص به والا از شعرای قرن یازدهم است . و رجوع به فرهنگ سخنوران 641 و خزانه ٔ عامره ص 176 و روز روشن ص 747 شود.
فرهیختهفرهنگ نامها(تلفظ: farhixte) ادب آموخته ، آموخته ، مؤدب ، فرهیخته ؛ برخوردار از سطح والایی از دانش ، معرفت یا فرهنگ .
بزرگیفرهنگ مترادف و متضاد۱. احتشام، بزرگواری، بلندمرتبگی، عظمت، علو، مجد، نبل، نجابت، والایی ۲. بلوغ، رشد ۳. فراخی، کلانی، وسعت ≠ خردی، کوچکی