واللغتنامه دهخداوال . (اِ) ماهی بزرگی باشد که کشتی را فروبرد. (لغت فرس اسدی ص 334). نوعی از ماهی فلوس دار بود.(غیاث اللغات ) (از جهانگیری ) (برهان قاطع). ماهی که پولک آن درشت ب
وعللغتنامه دهخداوعل . [ وُ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ وعل ، به معنی بز کوهی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
وئللغتنامه دهخداوئل . [ وَ ءِ ] (ع ص ) وَئیل . وَیْل ٌوَئِل ؛ سختی بسیار. وَیْل ٌ وَئیل . (ناظم الاطباء).
وعللغتنامه دهخداوعل . [ وَ ] (ع اِ) نام ماه شوال . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). نزد قدما نام ماه شوال ، و جمع آن اوعال و وعلان است . (اقرب الموارد).
وعللغتنامه دهخداوعل . [ وَ ] (ع مص ) بر بلندی برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
وعللغتنامه دهخداوعل . [ وَ ع ِ ] (ع اِ) شعبان . (منتهی الارب ). نام ماه شعبان بجاهلیت . (السامی فی الاسامی ). ج ، اوعال ، وِعلان . (منتهی الارب ). || (ص ) شریف و توانا. (منتهی
وأللغتنامه دهخداوأل . [ وَءْل ْ ] (ع اِ) جای پناه و رهایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ملجاء.(المنجد). || (مص ) پناه بردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پناه گرفتن . (من
وأللغتنامه دهخداوأل . [ وَءْل ْ ] (ع اِ) جای پناه و رهایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ملجاء.(المنجد). || (مص ) پناه بردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پناه گرفتن . (من
وال وارلغتنامه دهخداوال وار. (ص مرکب ، ق مرکب ) به سان ماهی وال . به شیوه ٔ بال : ماهی وال است طمع دور دارزود به دم درکشدت وال وار. ناصرخسرو.رجوع به وال و بال و بالن شود.
والانلغتنامه دهخداوالان . (اِ) بادیان را گویند که رازیانه باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). رازیانه . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). بادیان . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ).