واقف گردانیدنلغتنامه دهخداواقف گردانیدن . [ ق ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) آگاه کردن . واقف کردن . آگاه گردانیدن : واقف گردان او را بدرستی اختیار کردنت در آنچه جسته ای آن را. (تاریخ بیهقی چ ادی
واقففرهنگ مترادف و متضاد۱. آگاه، باخبر، بیدار، خبیر، شناسا، عارف، مخبر، مسبوق، مستحضر، مطلع، وارد ۲. بانی، وقفکننده ≠ بیخبر
واقف کردنلغتنامه دهخداواقف کردن . [ ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آگاه کردن . مطلع کردن . واقف گردانیدن . باخبر کردن . خبردار کردن : گفت واﷲ آمدم من بارهاتا ترا واقف کنم زین کارها. مولوی .
واقفلغتنامه دهخداواقف . [ ق ِ ] (ع ص ) داننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).آگاه . باخبر. مطلع. خبردار. دانا. (ناظم الاطباء). مستحضر. خبیر : و بر آن خدای عزوجل واقف است . (تاریخ ب
اعلام کردنلغتنامه دهخدااعلام کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعلان کردن . آگاه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). باخبر ساختن . آگاهانیدن . واقف گردانیدن .مطلع ساختن : تا اگر بیدادی یا حیفی
توقیففرهنگ انتشارات معین(تُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بازداشت کردن . 2 - ضبط کردن ، قضبه کردن . 3 - واقف گردانیدن .
توقیففرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بازداشت کردن.۲. درجایی واداشتن؛ از حرکت بازداشتن.۳. ضبط کردن.۴. [قدیمی] واقف گردانیدن.