واقعبن سحبانلغتنامه دهخداواقعبن سحبان . [ ق ِ ع ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) ابوالحسن واقعبن سحبان تابعی است . (از یادداشت مؤلف ).
واقعبن سحبانلغتنامه دهخداواقعبن سحبان . [ ق ِ ع ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) ابوعقیل واقعبن سحبان تابعی است . (از یادداشت مؤلف ).
حقبینفرهنگ مترادف و متضاد۱. باانصاف، دادگر، عادل، منصف ۲. حقیقتبین، درستنگر، واقعبین ۳. واقعگرا، واقعیتگرا ≠ پندارگرا
جان بینلغتنامه دهخداجان بین . [ جام ْ ] (نف مرکب ) آنکه جان را بیند. مجازاً واقعبین ، حقیقت بین : دیدن روی ترا دیده ٔ جان بین بایدوین کجا مرتبه ٔ چشم جهان بین من است .حافظ.