واشکانلغتنامه دهخداواشکان . [ ] (اِخ ) از دیه های ساوه . (تاریخ قم ص 140). از رستاق ساوه ٔ طسوج قیستین . (تاریخ قم ص 114).
واشقانلغتنامه دهخداواشقان . [ ش َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان فراهان بالا از بخش فرمهین شهرستان اراک که در 22 هزارگزی شمال شرقی فرمهین واقع است ، ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای 846 تن سکنه است . از آب قنات و سرچشمه سیراب
واسقونلغتنامه دهخداواسقون . (اِخ ) صورتی از نام قوم باسق یا باسک . این قوم در دو طرف سلسله جبال پیرنه غربی میزیسته اند و بسیار جنگجو بوده اند. (قاموس الاعلام ترکی ).
پوسکانلغتنامه دهخداپوسکان . (اِخ ) دهی از دهستان کمارج بخش خشت شهرستان کازرون . در 48 هزارگزی خاور کنار تخته و دامنه ٔ جنوبی کوه سلب . کوهستانی ، گرمسیر، مالاریائی ، دارای 83 تن سکنه ، فارسی زبان .آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلا
واشکنلغتنامه دهخداواشکن . [ ش ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان توابع کجور در بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 5 هزارگزی جنوب غربی کجور واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 190 تن سکنه . زبان مردم آنجا گیلکی و فارسی ا
وشکانلغتنامه دهخداوشکان . [ وَ / وِ / وُ ] (ع اِ فعل ) سرعت . (از اقرب الموارد). بشتافت . (منتهی الارب ). وشکان ، ای سرعان . (مهذب الاسماء). رجوع به وشک شود.- وشکان الامر ؛ سرعت آن کار. (منتهی الارب