واشدنلغتنامه دهخداواشدن .[ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) باز شدن . مفتوح و گشاده شدن . از هم باز شدن : انجبا؛ واشدن عمامه . (زوزنی ). تفکیک از هم . واز شدن . (زوزنی ). || پراکنده شدن . (نا
واشدنفرهنگ انتشارات معین(شُ دَ) (مص ل .) 1 - باز شدن . 2 - شکفته شدن . 3 - پراکنده شدن . 4 - برطرف شدن . 5 - جدا شدن . 6 - بند آمدن . 7 - دست برداشتن .
پوست واشدنلغتنامه دهخداپوست واشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بازشدن پوست . برکنده شدن پوست . تقشر. (تاج المصادر بیهقی ). تقوب . تکشؤ. توسف . تقشقش . (از منتهی الارب ).
پهن واشدنلغتنامه دهخداپهن واشدن . [ پ َ ش ُ دَ] (مص مرکب ) انبساط. (تاج المصادر): امتهاد. تندح ؛ پهن واشدن گوسفند در چراگاه . (تاج المصادر بیهقی ).
پوست واشدنلغتنامه دهخداپوست واشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بازشدن پوست . برکنده شدن پوست . تقشر. (تاج المصادر بیهقی ). تقوب . تکشؤ. توسف . تقشقش . (از منتهی الارب ).
پهن واشدنلغتنامه دهخداپهن واشدن . [ پ َ ش ُ دَ] (مص مرکب ) انبساط. (تاج المصادر): امتهاد. تندح ؛ پهن واشدن گوسفند در چراگاه . (تاج المصادر بیهقی ).
اندوه واشدنلغتنامه دهخدااندوه واشدن . [ اَ ه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انفراج . (تاج المصادر بیهقی ). ازبین رفتن اندوه . دور شدن اندوه .
اقعاطلغتنامه دهخدااقعاط. [ اِ ] (ع مص ) واشدن از کسی و جداگردیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || فریاد کردن . (ناظم الاطباء). بانگ و فریاد کردن . (منتهی الارب ) (آ