واشواژهنامه آزادعلف وحشی ، هرگیاهی که خودرو باشد ، گیاهانی که به عنوان علوفه به حیوانات محلی می دهند .
واشیلغتنامه دهخداواشی . (ع ص ) نعت فاعلی از وشی . (اقرب الموارد). سخن چین . (ناظم الاطباء). نمّام : تا بود صبح واشی و نمام تا بود باد ساعی و غماز. مسعودسعد.|| دروغگو. (غیاث اللغ
واشوندهلغتنامه دهخداواشونده . [ ش َ وَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بازشونده : قشع؛ ابر پراکنده رونده و گشاده و واشونده از هوا. (منتهی الارب ). و رجوع به بازشونده شود.