وازلغتنامه دهخداواز. (اِخ ) دهی است از دهستان نائیج بخش نور شهرستان آمل که در 28 هزارگزی آمل قرار دارد. ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی و معتدل و مرطوب با 540 تن سکنه که با آب رو
وعزلغتنامه دهخداوعز. [ وَ ] (ع مص ) پیش آمدن به کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). وریستاد برنهادن . (تاج المصادر بیهقی ): و عز الیه فی کذا وعزاً؛ چنین پیش آمد او
وعظلغتنامه دهخداوعظ. [ وَ ] (ع مص ) عِظَة. موعظه . پند دادن به سخنان دل نرم کننده . (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (منتهی الارب ) (تعریفات ) (از اقرب الموارد). پند دادن . (ترجمان علا
واز و ولنگلغتنامه دهخداواز و ولنگ .[ زُ وِ ل َ ] (ص مرکب ) گشاده . ولنگ و واز. متشتت و پراکنده . غیر متصل به هم . رجوع به ولنگ و واز شود.
وازتنگهلغتنامه دهخداوازتنگه . [ ت َ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نائیج بخش نور شهرستان آمل که در بیست و شش هزارگزی مغرب آمل و سه هزارگزی واز واقع شده است و دارای 20 تن سکنه
وازوازلغتنامه دهخداوازواز. [وازْ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بازباز. با فاصله . مجزی .- وازواز راه رفتن ؛ هنگام رفتن پایها را دور از یکدیگر نهادن . گشاد گشاد رفتن .