واریزلغتنامه دهخداواریز. (اِمص مرکب ) عمل واریختن . رجوع به واریختن شود. انهدام . ریختن قسمتی از بنا یا چاه و قنات و نظایر آن . || تفریغ حساب . تسویه حساب .
واریزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = واریز کردن۲. خراب شدن؛ خرابی. واریز کردن: (مصدر متعدی)۱. ریختن مقداری پول به یک حساب مشخص.۲. (مصدر لازم) فرو ریختن چیزی مثل گچ یا کاهگل از سقف یا دیوار؛ خ
واریز کردنلغتنامه دهخداواریز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منهدم شدن . ریختن قسمتی از بنا در چاه و یا قنات و بنا و نظایر آن . || رسیدگی کردن به حسابها. تفریغ حساب کردن . تسویه حساب کرد
پودۀ آبسنگیreef detritus, reef debrisواژههای مصوب فرهنگستانواریزهای که از فرسایش آبسنگ به وجود میآید
مخروط یخکاستablation coneواژههای مصوب فرهنگستانواریزههای پوشانندۀ مخروطهای یخی یا برفهایی که بهوسیلۀ تفریق یخکاست شکل میگیرند
فوران مرکزیcentral eruptionواژههای مصوب فرهنگستانپرتاب واریزه و جریانهای گدازه از نقطهای مرکزی که به تشکیل آتشفشانی کمابیش متقارن منجر میشود
لغزیدهچینهolistostromeواژههای مصوب فرهنگستاننهشتهای واریزهای از مواد ناهمگنِ درآمیخته، مانند قطعهسنگ و گِل، که بهصورت تودهای نیمهشاره با لغزش گرانشی در زیر دریا (submarine gravity sliding) یا لخشیدن