وارستگیلغتنامه دهخداوارستگی . [ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی وارسته . آزادگی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رهایی . آزادی . (ناظم الاطباء). فارغ البالی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فراغت بال . (ناظم الاطباء) : تو خاقنی که ب
وارستگیدیکشنری فارسی به انگلیسیdeliverance, enlightenment, ennoblement, liberalism, liberality, stoicism
گوارشتلغتنامه دهخداگوارشت . [ گ ُ رِ ] (اِمص ، اِ)(از: گوار+ -ِشت ، پسوند اسم مصدر) به معنی گوارش است که ترکیبی باشد که به جهت هضم طعام خورند. (برهان ): و چون معده پاک کرده باشند تریاق بزرگ وگوارشتهاء گرم به کار برند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).قرص لیموی و گوارشت لطیف عنب
وارستهلغتنامه دهخداوارسته . [ رَ ت َ ] (اِخ ) (ملا...) صاحب تذکره ٔ نصرآبادی آرد: اصلش از ایل چگنی است . امام قلی بیک نام داشت خیالش از نظم غرابت داشت مدتها درهند بود. سفر بسیار کرده و شعر بسیار گفته و سوانح سفر خویش را نوشته بود سپس به اصفهان آمده و در اوایل جلوس شاه عباس ثانی در مجلس راه یافت
وارستهلغتنامه دهخداوارسته . [ رَ ت َ ] (اِخ ) شیخ قاسم نام داشت . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن درباره ٔ وی چنین آرد: در گل زمین سخن تخم ریاحین نکات میکاشت از خاک هندوستان سرکشیده و عمرش در فرخ آباد به وارستگی بسر گردیده است . او راست :کی احتراز ز چشمت دل خراب کندچگونه مست ز میخانه اجتناب کند<b