وارستهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزاد، رسته، رها ۲. پارسا، زاهد، متقی ۳. آزاد، آزاده، حر، سبکبار، ≠ وابسته
وارستهدیکشنری فارسی به انگلیسیchaste, dispassionate, free, liberal, polite, Stoic, unworldly, virtuous
وارستهلغتنامه دهخداوارسته . [ رَ ت َ ] (اِخ ) (ملا...) صاحب تذکره ٔ نصرآبادی آرد: اصلش از ایل چگنی است . امام قلی بیک نام داشت خیالش از نظم غرابت داشت مدتها درهند بود. سفر بسیار ک
وارستهلغتنامه دهخداوارسته . [ رَ ت َ ] (اِخ ) شیخ قاسم نام داشت . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن درباره ٔ وی چنین آرد: در گل زمین سخن تخم ریاحین نکات میکاشت از خاک هندوستان سرکشیده و عمرش
جمالی دهلویلغتنامه دهخداجمالی دهلوی . [ ج َ ی ِ دِ ل َ] (اِخ ) از شاعران وارسته و از اکابر شاه جهان آباد است وی بشیخ بهاءالدین کنبو ارادت داشت . سفری بایران کرد و در هرات با مولوی جامی
بازرستهلغتنامه دهخدابازرسته . [ رَ ت َ / ت ِ ](ن مف مرکب ) وارسته . آزاد. بی تکلف . خلاص : زآلایش نفس بازرسته بازار هوای خود شکسته .نظامی .
طالقةلغتنامه دهخداطالقة. [ ل ِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث طالق . زن وارسته ٔ از قید نکاح . ج ، طوالق . || شتر ماده ٔ بر سر خود گذاشته . || ناقه ای که شبان جهت خود بگذارد و بر آب ندوشد. |
ناجی لاهیجیلغتنامه دهخداناجی لاهیجی . [ی ِ ] (اِخ ) از شاعران لاهیجان و معاصر با صفویه است .مرد وارسته ای بوده است . میرزا طاهر نصرآبادی آورده است : «وقتی که میرزا هاشم به وزارت آنجا [